با سحافایل در خدمت شما هستیم با «پیشینه پژوهشی و تحقیق و مبانی نظری اوکسی توسین خون » که بطور کامل و جامع به این مبحث پرداخته و نیاز شما را به هرگونه جستجوی بیشتری برطرف خواهد نمود.
فهرست محتوا
1-1 مبانی نظری
اخلاق را مجموعهاي از صفات روحي و باطني انسان تعريف کردهاند که بهصورت اعمال و رفتاري که از خلقيات دروني انسان ناشي ميشود، بروز ظاهري پيدا ميکند و بدين سبب گفته ميشود که اخلاق را از راه آثارش ميتوان تعريف کرد. استمرار يک نوع رفتار خاص، دليل بر آن است که اين رفتار يک ريشه دروني و باطني در عمق جان و روح فرد يافته است که آن ريشه را خلق و اخلاق مينامند. دامنه اخلاق را در حد رفتارهاي فردي تلقي ميکنند، اما رفتارهاي فردي وقتي که در سطح جامعه يا نهادهاي اجتماعي تسري پيدا ميکند و شيوع مييابد، بهنوعی به اخلاق جمعي تبديل ميشود که ريشهاش در فرهنگ جامعه ميدواند و خود نوعي وجه غالب مييابد که جامعه را با آن ميتوان شناخت (17).
صفات شخصیتی و محیط هر دو بهطور مشترک موجب رفتار میشوند و محیط بیش از پیش مهم تشخیص دادهشده است بنابراین در روانشناسی جدید نیز شخصیت را چنین تعریف کردهاند: سازمان پویای جنبههای شناختی (تواناییهای ذهنی) عاطفی غیر شناختی (ارادی و غیرارادی) و فیزیولوژیک و شکل ظاهری هر فرد. این تعریف نشان میدهد که تعامل میان این سه تعیینکننده عمده، بر شکلگیری شخصیت اثر میگذارد. این سه تعیینکنندهها عبارتاند از میراث فیزیولوژیکی فرد، گروههایی که به آنها وابسته است و فرهنگی که در آن عضویت دارد.
انسان تنها آفرینندهای است که دارای احساسات توسعهیافته بهویژه درزمینهی رفتارهای فرا اجتماعی، اخلاقیات و کمک به هم نوعان خود است. نیاز به دانستن این نکته است که انسانها و تا حدودی در سطحی پایینتر بقیه آفرینندهها به چه دلایلی این رفتار اختیاری را انجام میدهند. آیا انجام این رفتارها فقط مربوط به مغز است یا با توجه به فعل و انفعالات شیمیایی درون بدن مانند هورمونها نیز است. پل زاک[1] یکی از این پژوهشگرانی بود که در این زمینه به مطالعات زیادی پرداخت و یکی از علل این رفتار را به هورمون اوکسی توسین نسبت داد که نام آن را هورمون عشق[2] یا مولکول عشق[3] نهاد.
عشق عمیقاً زیستشناختی است که بسیاری از جنبههای زندگی انسان را در برمیگیرد و نیز تأثیرات عمیقی بر حالات فیزیکی و روحی دارد. یک قلب شکسته یا روابط ازهمگسیخته میتواند تأثیرات مهیبی داشته باشد. بدون عشق، انسانها در تربیت شدن و به کمال رسیدن با شکست روبرو میشوند حتی اگر دیگر نیازهای پایه را برآورده کنند. عشق تنها یک احساس نیست. یک فرایند زیستشناختی است که پویا و دوجانبه در چندین بعد است. برای مثال تعاملات اجتماعی بین اشخاص، فرایند فیزیولوژیکی و شناختی را راه میاندازد که بر حالات احساسی و روحی تأثیر میگذارد؛ و بهنوبه خود این تغییرات بر تعاملات اجتماعی آینده تأثیر میگذارد (18).
غده به مجموعهای از سلولها که موادی را که جزو نیازمندیهای متابولیکی آنها نیست ترشح میکنند گفته میشود که به دو دسته غدد درونریز و برونریز تقسیم میشوند. غدد برونریز مواد ترشحی خود را به بیرون میریزد و غدد درونریز مواد ترشحی خود را به داخل میریزد. این غدد هورمونهای مختلفی ترشح میکند که بر روی سلولها، اندامها و عملکرد بدن اثر میگذارد.
هورمونهای درونریز بهوسیله غدد درونریز یا سلولهای خاصی به جریان خون آزاد میشوند و بر عملکرد سلولها و دیگر موقعیتهای بدن تأثیر میگذارند. هورمونهای درونریز بهوسیله جریان خون به سلولهای بدن حمل میشوند که شامل سیستمهای عصبی در بعضی نمونهها است، جایی که آنها به بعضی پذیرندهها[4] متصل میشوند و شروع به انجام عکسالعملهایی میکنند. برخی از این هورمونها مانند هورمون رشد بر روی انواع مختلفی از سلولهای بدن تأثیر میگذارند زیرا بافتهای زیادی در بدن دارای پذیرندههای این هورمون میباشند (6).
هورمون بهوسیله يك سلول يا گروهی از سلولها به داخل مایعات داخلی بدن ترشح شده و اثر کنترلی روي سلولهاي دیگر بدن دارد. هورمونها به گیرندههاي اختصاصی خود كه روي سلول هدفشان قرار دارد متصل میشوند. اتصال هورمون به گیرنده موجب بروز پدیدههای مختلف در داخل سلول میشود. گيرندهها باید هورمون را از ميان ميليونها مولکول دیگر كه در معرض آن قرار دارند تشخیص دهند. برخی هورمونها اعمال موضعی (مربوط به محل خاصی در بدن) و برخی اعمال عمومیدارند.
اکنون دانسته شده است كه:
-هر هورمون میتواند بر چندین سلول متفاوت اثر كند.
-هر سلول معین میتواند تحت تأثیر بیش از يك هورمون باشد.
-و هورمونها میتوانند اثرات مختلفی را در يك سلول يا سلولهاي مختلف اعمال نمایند.
هورمونها به چند گروه شيميايي تقسیم میشوند: هورمونهاي استروئيدي، هورمونهاي پروتئینی يا پپتیدی، هورمونهاي آميني و هورمونهاي پروستانوئيدي.
ساخته شدن (سنتز) هورمونهاي پروتئینی، شبیه ساخته شدن سایر پروتئينها است. این هورمونها در شبکه آندوپلاسمی ساخته میشوند و معمولاً در ابتدا به شکل پره پرو هورمون هستند. این پیش سازها در داخل شبکه آندوپلاسمی شکسته شده و به پرو هورمون تبدیل میشود، در دستگاه گلژي بسته بندي شده و در داخل وزيكولها (ساختارهايي کیسهمانند) به هورمون تبدیل میشود. هورمونهای پلی پپتیدی و پروتئینی تا زمان نیاز در وزیکولهای ترشحی ذخیره میشوند. هورمونهاي استروئيدي معمولاً از کلسترول ساخته میشوند و انبار نمیشوند. اگرچه معمولاً ذخیره هورمونی بسیار اندكي در سلولهاي تولیدکننده هورمون وجود دارد.
هورمونها بعد از آزاد شدن میتوانند بهصورت آزاد و يا متصل به پروتئينهاي خاصی در گردش خون حمل شوند. هورمونهاي محلول در آب (مثل پپتيدها و هورمون اپينفرين) در آب پلاسما حل شده و بهوسیله خود پلاسما منتقل میگردند. ولی هورمونهاي استروئيدي و تيروئيدي و ویتامین D (ویتامین D نوعی هورمون است) در خون بهطور عمده به پروتئینهاي موجود در پلاسما میچسبند و بهوسیله آنها در خون گردش ميكنند و تا زمانی كه از پروتئينهاي پلاسما جدا نشده باشند غیرفعالاند. (چون نمیتوانند بهآسانی از دیواره مويرگها انتشار پیدا كنند و به سلولهاي هدفشان دسترسی یابند) و میتوان آنها را بهعنوان ذخیره قلمداد كرد.
نیمهعمر هورمون در خون بهطور مستقیم با میزان اتصال به پروتئین ارتباط دارد. هورمونهايي كه به پروتئينهاي پلاسما میچسبند با سرعت بسیار آهستهتري از خون پاک میشوند و ممکن است برای چندین ساعت يا حتی چندین روز در خون باقی بمانند. بهعنوان مثال نیمهعمر هورمونهاي استروئيدي غدد فوق کليه، در گردش خون از 20 تا 100 دقیقه است. در حالی كه نیمهعمر هورمونهاي تيروئيدي كه به پروتئین چسبیده اند ممکن است به درازای يك تا شش روز باشد. (نیمهعمر يك ماده شيميايي مدت زمانی است كه طول ميكشد تا غلظت آن به نصف مقدار اوليه برسد).
هورمون اوکسی توسین یک پلی پپتاید است که از نه آمینواسید تشکیل شده و بهوسیله عصبهای ماگنو سلولی[5] در هستههای پارا ونتریکولار هیپوتالاموس[6]، هستههای سوپرا اوپتیک[7] و در بیرون هیپوتالاموس[8] در پایانههای استریا[9] ساخته میشود (19،20)؛ و از غده هیپوفیز خلفی به داخل جریان خون آزاد میشود. عصبها در هر جای از اوکسی توسین بهعنوان میانجی عصبی استفاده میکنند.
اوکسی توسین مولکولی است که سطح آن در بدن بدون تحریک محرک بسیار پایین و نزدیک به صفر است. نیمهعمر آن 3 دقیقه است و بهسرعت در دمای اتاق از بین میرود. اوکسی توسین در خون و مغز یافت میشود.
اوکسی توسین هسته مواد آناتومیکی و فیزیولوژیکی در تولید مثل پستانداران است و از مغز در برابر کمبود اکسیژن محافظت میکند. در طی دوره شیردهی و پرورش بعد از تولد و تعاملات اجتماعی بعدی، اوکسی توسین به توسعه جسمانی نئوکورتکس[10] انسان و نیز یادگیری اجتماعی شکل میدهد. اوکسی توسین همچنین در تنظیم سیستم عصبی خودکاری[11] نقش دارد. در طول دوره زندگی اوکسی توسین ممکن است در افزایش حساسیت اجتماعی و تعدیل کردن واکنش استرسورها نقش ایفا کند (21). اوکسی توسین همراه است با کاهش استرس، افزایش در پیوستگی و تعلق به دیگران و بر حافظه و شناخت اجتماعی تأثیر میگذارد (22). همچنین این اثرات در حیوانات قابل استنادتر است.
در تحقیقات قدیمی که بر روی اوکسی توسین انجامشده بیشتر بر روی تعادل نمک و مایعات (مانند اوسمولاریته خون) و انقباضات عضلات صاف تمرکز شده بود؛ اما از عملکردهای امروزه اوکسی توسین میتوان به نقش آن در وابستگی مادر به جفت خود در موشها اشاره کرد (23). در پستانداران اوکسی توسین باعث فعالسازی انقباض عضلات دهانه رحم در حین تولد و شروع شیردهی میشود. همچنین مکیدن کودکان باعث تحریک آزاد شدن اوکسی توسین در نواحی مختلف مغزی در گوسفندان و موشهای مادر میشود.
به دلیل افزایش اوکسی توسین در حین استرس میتوان به اوکسی توسین بهعنوان هورمون استرس توجه بیشتری نشان داد (11). اوکسی توسین بر روی جنبههای متنوعی از پاسخهای هورمونی تأثیر میگذارد. پژوهشهای آزمایشگاهی بر روی حیوانات نشان داده است که دستکاری کردن در میزان اوکسی توسین منجر به کاهش جنبههای رفتاری و فیزیولوژیکی فعالسازی عصبی وابسته به استرس میشود (22). همچنین تحقیقات فراوانی بر روی موشها به تأثیرات کاهش اضطرابی اوکسی توسین اشاره شده است (24،25).
در سالهای اخیر توجه به اوکسی توسین در مجامع علمی به دلیل پیوندهای اجتماعی، تنظیم استرس و سلامتی ذهنی و همچنین در رسانههای جمعی که به نام هورمون عشق مشهور شده و عنوان علاج تنهایی، ترس، روابط بین زوجین و مشکلات جنسی تبلیغ میشود (26).
فهرست منابع
– Eisenberg, N., Fabes, R. A., & Spinrad, T. L. (2007). Prosocial Development Handbook of Child Psychology: John Wiley & Sons, Inc.
2- Bénabou, R., & Tirole, J. (2005). Incentives and prosocial behavior: National Bureau of Economic Research.
3- Pepping, G.-J., & Timmermans, E. J. (2012). Oxytocin and the Biopsychology of Performance in Team Sports. The Scientific World Journal, 2012.
4- Barraza, J. A., McCullough, M. E., Ahmadi, S., & Zak, P. J. (2011). Oxytocin infusion increases charitable donations regardless of monetary resources. Hormones and Behavior, 60(2), 148-151.
5- Kosfeld, M., Heinrichs, M., Zak, P. J., Fischbacher, U., & Fehr, E. (2005). Oxytocin increases trust in humans. Nature, 435(7042), 673-676.
6- Hall, J. E. (2006). Guyton and Hall Textbook of Medical Physiology (11 ed.): Elsevier.
7- MacDonald, K., & MacDonald, T. M. (2010). The peptide that binds: a systematic review of oxytocin and its prosocial effects in humans. Harvard review of psychiatry, 18(1), 1-21.
8- Gaffey, A. E. (2012). Oxytocin effects on human affect and cognition. University of Notre Dame.
9- Bartz, J. A., Zaki, J., Bolger, N., & Ochsner, K. N. (2011). Social effects of oxytocin in humans: context and person matter. Trends in Cognitive Sciences, 15(7), 301-309.
10- Heinrichs, M., von Dawans, B., & Domes, G. (2009). Oxytocin, vasopressin, and human social behavior. Frontiers in Neuroendocrinology, 30(4), 548-557.
11- A Bartz, J., & Hollander, E. (2006). The neuroscience of affiliation: forging links between basic and clinical research on neuropeptides and social behavior. Hormones and Behavior, 50(4), 518-528.
12- media, k. (2013). Kantar Media Reports U.S. Advertising Expenditures Increased 3 Percent In 2012
13- USA, G. (2009). U.S. charitable giving estimated to be $307.65 billion in 2008 [Press release] .
14- Small, D. A., & Verrochi, N. M. (2009). The Face of Need: Facial Emotion Expression on Charity Advertisements. Journal of Marketing Research, 46(6), 777-787.
15- Robbins, S. P., & Judge, T. A. (2009). Organizational Behavior.
16-Snyder, E. E. (1990). Emotion and sport: a case study of collegiate women gymnasts. Sociology of sport journal, 7(3), 254-270
17- سیدی, س. ح. (1387). موانع رشد اخلاق حرفه ای در سازمان ها نوشته احد فرامرز قراملکی – رستم نوچه فلاح. آیین(13), 124-124.
18- Carter, C. S., & Porges, S. W. (2013). The biochemistry of love: an oxytocin hypothesis. EMBO reports, 14(1), 12-16.
19- De Vries, G., & Panzica, G. (2006). Sexual differentiation of central vasopressin and vasotocin systems in vertebrates: different mechanisms, similar endpoints. Neuroscience, 138(3), 947-955.
20- de Vries, G. J., & Miller, M. A. (1999). .1 Anatomy and function of extrahypothalamic vasopressin systems in the brain. Progress in brain research, 119, 3-20.
21- Carter, C. S. (2014). Oxytocin pathways and the evolution of human behavior. Annual review of psychology, 65, 17-39.
22- Campbell, A. (2010). Oxytocin and human social behavior. Personality and Social Psychology Review, 14(3), 281-295.
23- Sue Carter, C. (1998). Neuroendocrine perspectives on social attachment and love. Psychoneuroendocrinology, 23(8), 779-818.
24- Blume, A., Bosch, O. J., Miklos, S., Torner, L., Wales, L., Waldherr, M., & Neumann, I. D. (2008). Oxytocin reduces anxiety via ERK1/2 activation: local effect within the rat hypothalamic paraventricular nucleus. European Journal of Neuroscience, 27(8), 1947-1956.
25- Mantella, R. C., Vollmer, R. R., & Amico, J. A. (2005). Corticosterone release is heightened in food or water deprived oxytocin deficient male mice. Brain Research, 1058(1), 56-61.
26- Olff, M., Frijling, J. L., Kubzansky, L. D., Bradley, B., Ellenbogen, M. A., Cardoso, C., . . . van Zuiden, M. (2013). The role of oxytocin in social bonding, stress regulation and mental health: An update on the moderating effects of context and interindividual differences. Psychoneuroendocrinology, 38(9), 1883-1894.
27- Jouret, J. (2013). The sport hormone? The Lancet Diabetes & Endocrinology, 1, Supplement 1(0), s8-s9.
28- Kavussanu, M., & Roberts, G. C. (2001). Moral functioning in sport: An achievement goal perspective. Journal of sport and Exercise Psychology, 23(1), 37-54.
29- Zak, P. J. (2011). The physiology of moral sentiments. Journal of Economic Behavior & Organization, 77(1), 53-65.
30- Wilson, R., Gaines, J., & Hill, R. P. (2008). Neuromarketing and consumer free will. Journal of consumer affairs, 42(3), 389-410.
31- Eser, Z., Isin, F. B., & Tolon, M. (2011). Perceptions of marketing academics, neurologists, and marketing professionals about neuromarketing. Journal of Marketing Management, 27(7-8), 854-868.
32- Ratnayake, N. (2010). A neurocognitive approach to brand memory.
33- خلیلی، فرشته (1392). بررسی اثربخشی آگهی های خدمات عمومی با رویکرد بازاریابی هورمونی. دانشگاه مازندران.
34- Eisenberg, N., Guthrie, I. K., Murphy, B. C., Shepard, S. A., Cumberland, A., & Carlo, G. (1999). Consistency and development of prosocial dispositions: A longitudinal study. Child development -. 1360,(6)70,1372.
35-روستا، ا; ونوس، د; ابراهیمی، ع. (1390). مدیریت بازاریابی: سمت.
36- Van Niekerk, E. (2007). Not-for-profit marketing: branding, brand equity and marketing of smaller charities. University of South Africa.
37- Gladden, J. M., Mahony, D. F., & Apostolopoulou, A. (2005).Toward a better understanding of college athletic donors: what are the primary motives? Sport Marketing Quarterly, 14(1(
38- Won, D., Park, M., & Turner, B. A. (2010). Motivations for participating in health related charity sport events. Journal of Venue & Event Management, 1 (2), 17-44.
39- Schlegelmilch, B. B., & Tynan, A. (1989). The scope for market segmentation within the charity market: an empirical analysis. Managerial and Decision Economics, 10(2), 127-134.
40- خورشیدی، غ; مقدمی،ص. (1382). تبیین مفهوم بازار یابی اجتماعی. پژوهشنامه بازرگاني . 28. 141-163.
41- حدادی نیا،ح; شوندی، ح; شربت اوغلی، ا; سیدان ا. (1390). تاثیر آشنایی با برند ونوع محصول بر پاسخ مشتری به بازبریابی خیرخواهانه. فصل نامه علوم مدیریت ایران, 101-126.
42- Baker, M. J. (2003). The marketing book: Routledge.
43- Roy, D. P., & Graeff, T. R. (2003). Consumer attitudes toward cause-related marketing activities in professional sports. Sport Marketing Quarterly, 12(3), 163-172.
44- LeGresley, E. M., Muggli, M. E., & Hurt, R. D. (2006). Movie moguls: British American Tobacco’s covert strategy to promote cigarettes in Eastern Europe. The European Journal of Public Health, 16(5), 505-508.
45- فرهنگی، ع; فیروزیان، م; موسویان، ا. (1387). بررسی اثر بخشی تبلیغات شرکت ملی گاز ایران در راستای بهینه سازی مصرف. مجله مدیریت بازاریابی. 19-43.
46- Crosno, J. L., Freling, T. H., & Skinner, S. J. (2009). Does brand social power mean market might? Exploring the influence of brand social power on brand evaluations. Psychology and Marketing, 26(2), 91-121.
47- Ramayah, T., Lee, J. W. C., & Mohamad, O. (2010). Green product purchase intention: Some insights from a developing country. Resources, Conservation and Recycling, 54(12), 1419-1427
48- حیدرزاده، ک; الوانی، م; قلندری. (1389). بررسي تاثير ابعاد قدرت اجتماعي برند بر اساس سطوح آمادگي ذهني مشتريان بر تصميم به خريد پژوهش های مدیریت.27-52.
49- نوربخش, پ., & پورحسن, ق. (1383). بررسی مقایسه ای عزت نفس و خود پنداره پسران ورزشکار و غیر ورزشکار دوره متوسطه نواحی آموزش و پرورش شهر اهواز و رابطه آنها با پیشرفت تحصیلی. حرکت, 21(21) . 19-32.
50- موسوی گیلانی, ر; کیان پور، م; صادقی، م. (1381). مقايسه سلامت رواني دانشجويان پسر ورزشكار و غير ورزشكار. طبیب شرق. 4(1). 39-45.
51- Chicharro, J., L, e., Hoyos, J., s, u., Bandres, F., Gomez Gallego, F., . . . Lucia, A. (2001). Plasma oxytocin during intense exercise in professional cyclists. Hormone Research in Paediatrics, 55(3), 155-159.
52- Landgraf, R., Häcker, R., & Buhl, H. (1982). Plasma vasopressin and oxytocin in response to exercise and during a day-night cycle in man. Endokrinologie, 79(2), 281-291.
53- خبیری, محمد. (2002). بررسی تفاوت رعایت موازین اخلاقی بین بانوان ورزشکاران و غیر ورزشکار. حرکت, 13(13). 5-19.
54- معصومي, ر; لميعيان, م; قائدي, س. (1387). بررسي نقش اکسي توسين بر ميزان اضطراب در يک زايمان طبيعي. مجله تحقيقات علوم پزشكي زاهدان (طبيب شرق), 10, 53-58.
55- Zak, P. J., Kurzban, R., & Matzner, W. T. (2004). The neurobiology of trust. Annals of the New York Academy of Sciences, 1032(1), 224-227.
56- Heinrichs, M., Baumgartner, T., Kirschbaum, C., & Ehlert, U. (2003). Social support and oxytocin interact to suppress cortisol and subjective responses to psychosocial stress. Biological Psychiatry, 54(12), 1389-1398.
57- Barraza, J. A., & Zak, P. J. (2009). Empathy toward strangers triggers oxytocin release and subsequent generosity. Annals of the New York Academy of Sciences, 1167(1), 182-189.
58- Zak, P. J., Kurzban, R., & Matzner, W. T. (2005). Oxytocin is associated with human trustworthiness. Hormones and Behavior, 48(5), 522-527.
59- Zak, P. J., Stanton, A. A., & Ahmadi, S. (2007). Oxytocin increases generosity in humans. PLoS One, 2(11), e1128.
60- Lin, P.-Y., Grewal, N. S., Morin, C., Johnson, W. D., & Zak, P. J. (2013). Oxytocin increases the influence of public service advertisements. PLoS One, 8(2), e56934.
61- Nilsson, U. (2009). Soothing music can increase oxytocin levels during bed rest after open‐heart surgery: a randomised control trial. Journal of clinical nursing, 18(15), 2153-2161
62- Baumgartner, T., Heinrichs, M., Vonlanthen, A., Fischbacher, U., & Fehr, E. (2008). Oxytocin shapes the neural circuitry of trust and trust adaptation in humans. Neuron, 58(4), 639-650.
63- Merolla, J. L., Burnett, G., Pyle, K. V., Ahmadi, S., & Zak, P. J. (2013). Oxytocin and the biological basis for interpersonal and political trust. Political Behavior, 1-24.
64- Zhong, S., Monakhov, M., Mok, H. P., Tong, T., San Lai, P., Chew, S. H., & Ebstein, R. P. (2012). U-shaped relation between plasma oxytocin levels and behavior in the trust game. PLoS One, 7(12), e51095.
65- de Araujo, A. D., Mobli, M., Castro, J., Harrington, A. M., Vetter, I., Dekan, Z.King, G. F. (2014). Selenoether oxytocin analogues have analgesic properties in a mouse model of chronic abdominal pain. Nature communications, 5.
66- Fry, A., & Lohnes, C. (2010). Acute testosterone and cortisol responses to high power resistance exercise. Human physiology, 36(4), 457-461.
67- Rimmele, U., Zellweger, B. C., Marti, B., Seiler, R., Mohiyeddini, C., Ehlert, U., & Heinrichs, M. (2007). Trained men show lower cortisol, heart rate and psychological responses to psychosocial stress compared with untrained men. Psychoneuroendocrinology, 32(6), 627-635
68- Azarbayjani, M. A., Dalvand, H., Fatolahi, H., Hoseini, S. A., Farzanegi, P., & Stannard, S. R. (2011). Responses of salivary cortisol and α-amylase to official competition. Journal of Human Sport & Exercise, 6.(2)
69- Haneishi, K., Fry, A. C., MOORE, C. A., Schilling, B. K., Li, Y., & Fry, M. D. (2007). Cortisol and stress responses during a game and practice in female collegiate soccer players. The Journal of Strength & Conditioning Research, 21(2), 583-588.
70- Ahtiainen, J. P., Pakarinen, A., Kraemer, W. J., & Hakkinen, K. (2004). Acute hormonal hesponses to heavy resistance exercise in strength athletes versus nonathletes. Canadian Journal of Applied Physiology, 29(5), 527-543.
71- Zak, P. J., Kurzban, R., Ahmadi, S., Swerdloff, R. S., Park, J., Efremidze, L. Matzner, W. (2009). Testosterone administration decreases generosity in the ultimatum game. PLoS One, 4(12), e8330
- به مبلغ فوق 1 درصد به عنوان کارمزد از طرف درگاه پرداخت افزوده خواهد شد.
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.